نفریــــــــــــــــــــــــــــــن

 

دل من تنها بود


دل من هرزه نبود


دل من عادت داشت


که بماند يک جا


به کجا؟


معلوم است


به در خانه ي تو


دل من عادت داشت


که بماند آن جا


پشت يک پرده تور


که تو هرروز آن را


به کناري بزني


دل من ساکن ديوارو دري


که تو هرروز از آن مي گذري


دل من ساکن دستان تو بود


دل من گوشه يک باغچه بود


که تو هرروز به آن مي نگري


دل من راديدي؟


ساکن کفش تو بود


يادت هست؟



نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:,ساعت 13:32 توسط نسرین| |


Power By: LoxBlog.Com