نفریــــــــــــــــــــــــــــــن
تولدم مبارک...
تقویم ورق می خورد تقویم و می رسد به روزی که آمدنش ، هیچ کس را خوشحال نمی کند ،حتی خودم را....... تولدم را جشن می گیرم با یک کیک تنهایی چند شمع اشک و یک کادو ،پیچیده به اندوه. تولدم مبارک. این اولین و آخرین تبریک تولدم بود،خودم به خودم. ولی تولدم مبارک نیست ..... شبِ تولد من است و من دلم غم دارد،غم جوانی ام... هر سال این روزها دلگیر و آشفته میشوم... چقدر کار ناتمام،راه نرفته باقیست... جز خودم چه کسی افق آرزوهای مرا می بیند؟ پهنایِ سادگی هایم را ؟ دل دیوانه ام را؟ دلم گرفته از این یکسال هایی که چون باد می گذرد، شب شده و شهر در سکوت می رود و من هنوز در فکرِ کودکیم.......
Power By:
LoxBlog.Com |