نفریــــــــــــــــــــــــــــــن

تولدم مبارک...

تقویم ورق می خورد تقویم و می رسد به روزی که آمدنش ،

 

هیچ کس را خوشحال نمی کند ،حتی خودم را.......

تولدم را جشن می گیرم با یک کیک تنهایی

چند شمع اشک و یک کادو ،پیچیده به اندوه.

تولدم مبارک.

این اولین و آخرین تبریک تولدم بود،خودم به خودم.

  ولی تولدم مبارک نیست .....

شبِ تولد من است و من دلم غم دارد،غم جوانی ام...

هر سال این  روزها دلگیر و آشفته میشوم...

چقدر کار ناتمام،راه نرفته باقیست...

جز خودم چه کسی افق آرزوهای مرا می بیند؟

 پهنایِ سادگی هایم را ؟ دل دیوانه ام را؟

 دلم گرفته از این یکسال هایی که چون باد می گذرد،

  شب شده و شهر در سکوت می رود

 و من هنوز در فکرِ کودکیم.......




نوشته شده در دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,ساعت 17:7 توسط نسرین| |


Power By: LoxBlog.Com